Kitab-i-Badi/Persian579: Difference between revisions

From Baha'i Writings Collaborative Translation Wiki
Jump to navigation Jump to search
(Bot: Adding خذ زمامك، يا أيّها المستهزء بالله و أحبّائه و أصفيائه و أودّائه! و إنّ هذا الحسين يقول حينئذٍ: قد جعل الله هذا السّجنَ أرضَ الطّفّ لنفسی، و حينئذٍ أكون حاضراً لسيوف القضاء و مشتاقاً لسهام البلاء، و لن)
 
m (Pywikibot 8.1.0.dev0)
 
(9 intermediate revisions by the same user not shown)
Line 1: Line 1:
خذ زمامك، يا أيّها المستهزء بالله و أحبّائه و أصفيائه و أودّائه! و إنّ هذا الحسين يقول حينئذٍ: قد جعل الله هذا السّجنَ أرضَ الطّفّ لنفسی، و حينئذٍ أكون حاضراً لسيوف القضاء و مشتاقاً لسهام البلاء، و لن أخاف مِن أحد و لن أفرّ مِن نفس و لن أستر وجهی، و إنّه كان مستضيئاً بين السّموات و الأرضين. و أقول: يا أيّها السّنان، هَلُمَّ بسنانك! و يا أيّها الخولی، فأت برمحك! و يا أيّها الشّمر، أسرُع بخنجرك! و إنّی أنفقتُ نفسی و روحی و ذاتی فی سبيل الله المهيمن العزيز القيّوم. در كلّ ايّام منتظر شهادت بوده و هستم.
و در بعضی ايّام چنان مذكور می شد كه مأمور شده اند اين طايفه را گرفته به ارض طا بفرستند، مخصوص جمال ابهی امر فرمود كه كلّ از عراق بروند. و اين حكم محكم را به شأنی جاری فرمودند كه زين العابدين خان معروف آمده بين يدی حاضر و توسّط از آسيّد حسين قنّاد نمود كه خروج او موقوف شود و اذن توقّف بفرمايند. ابداً اذن داده نشد، او هم از عراق خارج شد. فرمودند: دوست مي دارم كه بلايای كلّ را وحدة حامل شوم و به اين عبد وارد نمايند آنچه را اراده نموده اند و احبّای الهی محفوظ مانند. و تو مفتری به چنين كلمات شمس تقديس و انقطاع را به عبارات غلّيه مي آلائی. آخر نشنيدی كه در دو سنه آخر در عراق چه واقع شد و چه وارد گشت، به شأني كه اكثر ناس و جميع علما به معارضه برخواستند؟ خود انصاف ده در همچه حالتی اميد جان از برای نفسی باقی تا فكر رياست نمايد؟ فعل حقّ بر امر حقّ برهان و گواه و شاهد بوده و خواهد بود.

Latest revision as of 22:55, 16 May 2023

و در بعضی ايّام چنان مذكور می شد كه مأمور شده اند اين طايفه را گرفته به ارض طا بفرستند، مخصوص جمال ابهی امر فرمود كه كلّ از عراق بروند. و اين حكم محكم را به شأنی جاری فرمودند كه زين العابدين خان معروف آمده بين يدی حاضر و توسّط از آسيّد حسين قنّاد نمود كه خروج او موقوف شود و اذن توقّف بفرمايند. ابداً اذن داده نشد، او هم از عراق خارج شد. فرمودند: دوست مي دارم كه بلايای كلّ را وحدة حامل شوم و به اين عبد وارد نمايند آنچه را اراده نموده اند و احبّای الهی محفوظ مانند. و تو مفتری به چنين كلمات شمس تقديس و انقطاع را به عبارات غلّيه مي آلائی. آخر نشنيدی كه در دو سنه آخر در عراق چه واقع شد و چه وارد گشت، به شأني كه اكثر ناس و جميع علما به معارضه برخواستند؟ خود انصاف ده در همچه حالتی اميد جان از برای نفسی باقی تا فكر رياست نمايد؟ فعل حقّ بر امر حقّ برهان و گواه و شاهد بوده و خواهد بود.